گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
درس سی و ششم: اصحاب صفه
اشاره






جواد محدثی
عنوان جمعی از مسلمانان پاکباخته و تهیدستی است که در صدر اسلام و زمان پیامبر صلی الله علیه و آله در رکاب « اصحاب صفه »
آن حضرت بودند و چون در مدینه خانه و آشیان و آشنایی نداشتند، در گوشهاي از مسجد، سکویی ساخته شده بود که در همانجا
روزگار میگذراندند و به عبادت مشغول بودند، هنگام جهاد هم به میدان رزم میشتافتند.
که در عربستان چاپ شده است. « ابوترابالظاهري » تألیف « اصحابالصفه » آنچه پیشرو دارید، ترجمه فشردهاي است از جزوه
مسلمانان « اسوه » گرچه درباره این مسلمانان فداکار و حاضر در صحنه، باید کاوشی عمیقتر انجام گیرد تا روحیات و رفتار آنان
تهیدست و جانباز شود، لیکن در حال حاضر به همین حد اکتفا میشود تا به یاري خداي بزرگ در آینده گامهاي بلندتري برداشته
شود و تحقیقات جامعتري صورت گیرد. (مترجم)
ص: 16
گروهی تهیدست بودند. رسول خدا صلی الله علیه و آله به یاران خود فرمود: ،« اصحاب صفه » در روایت است که
«. هر کس در خانه غذاي دو نفر را داشته باشد، سومی را ببرد و هرکس به اندازه چهار نفر غذا دارد، پنجمی و ششمی را ببرد »
ابوبکر، سه نفر را برد و رسول خدا صلی الله علیه و آله، ده نفر را.
مهمانان اسلامند، بیخانمان و تنگدستند. « اهل صفه » : و به نقل دیگري آن حضرت فرموده است
اي « هدیه » اي به دست آن حضرت میرسید، خود از آن بر نمیداشت و همه را براي آنان میفرستاد، ولی هرگاه « صدقه » هرگاه
صفحه 16 از 203
براي پیامبر میآوردند، هم خود بر میداشت و هم براي آنان میفرستاد.
طلحۀ بن عمرو میگوید:
هرگاه کسی به حضور پیامبر میرسید، اگر در مدینه آشنایی داشت، به خانه او میرفت وگرنه، به جمع اهل صفه میپیوست.
« مد » طلحۀ بن عمرو همچنین گفته است: من در میان اهل صفه بودم، همراه با مردي دیگر، هر روز از سوي پیامبر به اندازه یک
خرما براي ما میرسید.
نقل کرده است: « ابورافع »
چون حضرت فاطمه، حسین را به دنیا آورد، روزي عرضه داشت: یا رسولاللَّه! آیا براي فرزندم عقیقهاي بدهم؟
حضرت فرمود: نه، ولی موي سرش را بتراش و هموزن آن را به بینوایان و مساکین اهل صفه، صدقه بده.
فضالۀ بن عبید گفته است:
آنگاه که پیامبر اسلام با مردم به جماعت نماز میخواند، گروهی از مسلمانان (اهل صفه) از ضعف و ناتوانی خم میشدند، تا حدّي
که برخی بادیه نشینان آنان را دیوانه میپنداشتند.
برخی گفتهاند: هفتاد نفر از اهل صفه بودند که هیچیک ردا نداشتند. روایت است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله نزد
اصحاب صفه آمد و پرسید:
ص: 17
حالتان چطور است؟
- خوبیم یا رسولاللَّه
- امروز خوبید، روزي هم خواهد آمد که براي هر یک از شما ظرفی از غذا بیاورند و ظرفی ببرند و آن گونه که کعبه پوشش دارد،
خانههاي شما هم پرده خواهد داشت.
- اي پیامبر، آیا ما در حال دینداري به اینها خواهیم رسید؟
- آري.
- پس آن روز، ما خوبیم. صدقه میدهیم و بنده آزاد میکنیم.
- نه، امروز شما بهترید؛ هرگاه به دنیا برسید، بر یکدیگر حسادت خواهید داشت و رابطهها قطع و آمیخته به دشمنی خواهد شد.
ابو نعیم در حُلیۀالاولیاء گفته است:
تعداد اصحاب صفه، به اقتضاي شرایط و زمانها متفاوت بوده است. گاهی غریبههاي بیخانمان که به آنجا میآمدند، کم بودند و
گاهی تعدادشان فزونی میگرفت.
ولی حال اغلب آنان تنگدستی و فقر بود. آنان فقر را برگزیده بودند. هرگز دو لباس و دو نوع غذا نداشتند ...
گاهی جمعی از آنان براي نماز، یک لباس داشتند، لباس بعضی تا زانو میرسید و برخی بلندتر.
گفته است: من خود از اصحاب صفه بودم و هیچ یک از ما لباس کاملی نداشتیم. « واثلۀ بن اسقع »
محمد بن سیرین نقل کرده است:
شب که میشد، پیامبر عدهاي از اهل صفه را میان اصحاب تقسیم میکرد؛ بعضی یک نفر برخی دو نفر و برخی سه نفر تا ده نفر را
گاهی شبها هشتاد نفر از آنان را براي صرف شام به خانهاش میبرد. « سعد بن عباده » . به خانه میبردند
برود و دو « عقیق » و « بطحا » عقبۀ بنعامر گوید: پیامبر نزدما آمد، مادر صفه بودیم، فرمود: کدامیکازشما دوست دارد هر روز به
ناقه کوهاندار بیاورد، بیآنکه گناه یا قطع رحم کرده باشد؟ گفتیم: همه ما این کار را دوست داریم اي رسول خدا. فرمود: چرا به
صفحه 17 از 203
مسجد
ص: 18
نمیروید تا دو آیه قرآن بخوانید یا قرآن بیاموزید، که این از دوشتر برایتان بهتر است.
در پی نقل این کلام، میافزاید: « حلیۀالاولیاء » نویسنده
از این حدیث چنین برمیآید که پیامبر اسلام، با این سخن میخواست آنان را از انگیزههاي دنیاگرایی باز دارد و به آنچه برایشان
مفیدتر و به حالشان مناسبتر است وا دارد.
ابو سعید خدري آورده است: ما جمعی از مسلمانان ناتوان اهل صفه بودیم. و مردي بر ما قرآن میخواند. پیامبر اکرم صلی الله علیه
و آله نزد ما آمد. افراد اهل صفه، پشت هم پنهان میشدند، چون بدون لباس کافی بودند و خجالت میکشیدند. پیامبر با دستش
اشاره کرد و همه دایره وار جمع شدند و به دور او حلقه زدند.
فرمود: چه میکردید؟
- مردي از ما قرآن و دعا براي ما میخواند.
- به کار خویش ادامه دهید.
سپس فرمود: خدا را شکر که در میان امتم کسانی را قرار داده که مرا دستور فرمود تا همراه آنان صبر و شکیبایی و مقاومت کنیم ...
بشارت باد فقیران با ایمان را که روز قیامت پانصد سال پیش از توانگران نجات یافته و در بهشت، متنعم میشوند و هنوز ثروتمندان
گرفتار حسابند.
و همراهانشان (که از اشراف پولدار بودند) نزد پیامبر آمدند و عرضه داشتند: یا « اقرع بن حابس » و « عینیه » : سلمان فارسی میگوید
رسولاللَّه، کاش در بالاي مسجد مینشستی و این فقیران تهیدست را (منظورشان ابوذر و سلمان و مسلمانان فقیر بود) از خود طرد
میکردي، اگر چنین کنی ما دور تو را میگیریم و با تو خالص شده، از دل به سخنانت گوش میدهیم!
خداوند این آیه را نازل فرمود:
وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتَابِ رَبِّکَ لَامُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ
.( یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ... (کهف: 28
ص: 19
در این آیه خداوند متعال پیامبر را دعوت کرده است به تلاوت آیات قرآن و صبر و تحمل در کنار آنان که صبح و شام، خداوند را
میخوانند و رضاي او را میجویند.
پس از نزول این آیه پیامبر برخاست و در پی آنان رفت. آنان را در آخر مسجد یافت که مشغول ذکر خداوند بودند. فرمود: حمد
خداي را که من نمردم تا آنکه فرمان داد خویش را به همراه گروهی از امتم صابر سازم. زندگی با شماست، مرگ هم با شماست
(یعنی در هر حال با شما و در کنار شما هستم).
در جمع مؤمنانی « خباب » و « صهیب » و « عمار » و « بلال » خبّاب بن ارت میگوید: آن دو نفر (اقرع و عینیه) پیامبر خدا را دیدند که با
بیبضاعت نشسته است. چون آنان را دیدند به دیده حقارت در این گروه نگریستند.
در خلوت به پیامبر گفتند: دوست داریم براي ما در مجلس خود جاي خاصی قرار دهی، تا عرب برتري ما را ببینند، چرا که
گروههایی از عرب به حضور شما میآیند و ما خوش نداریم که ما را با این بردهها و ضعفا ببینند. وقتی ما پیش تو میآییم، آنها را
از پیش خود طرد کن، وقتی کار و حرف ما تمام شد، اگر خواستی دوباره آنان را نزد خود بنشان و درخواست کردند که پیامبر
چنین عهدنامهاي میان خود و آنان بنویسد، ... که آیه نازل شد:
صفحه 18 از 203
( وَلَا تَطْرُدْ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ. (انعام: 52
«. آنان را که صبح و شام خدا را میخوانند و در پی رضاي اویند، از خود طرد مکن »
پس از آنکه خدمت آن حضرت رسیدیم، زانو به زانوي وي نشستیم و پیامبر هم با ما مینشست تا وقتی که میخواست برخیزد و به
کار خود برسد و اگر کاري نداشت، با ما آنقدر مینشست که ما برخاسته، برویم ...
که: « عائذ بن عمرو » و روایت شده از
«. هنوز شمشیرها، بهره خود را از گردن این دشمن خدا نگرفتهاند » : ابوسفیان بر سلمان و صهیب و بلال عبور کرد. آنان گفتند
ابوبکر به آنان گفت: آیا به رییس قریش این گونه میگویید؟ و نزد پیامبر آمد و سخن آنان را براي حضرت باز گفت.
ص: 20
پیامبر فرمود: شاید تو خشمگینشان کردهاي. به خدا سوگند، اگر تو آنان را غضبناك کرده باشی، خدا را به خشم آوردهاي، ابوبکر
نزد آنان رفت و گفت:
برادران! نکند من ناراحتتان کردهام؟ گفتند: خیر ...
نام اصحاب صفه:
در کتابهاي تاریخ، نام برخی از این مسلمانان با ایمان و فداکار و تهیدست چنین آمده است:
به مدینه آمد. « ثقیف » -1 اوس بن اوس ثقفی، که در سالهاي آخر، همراه گروهی از
-2 اسماء بن حارثه اسلمی، که به اتفاق برادرش هند، خدمتگزار پیامبر بودند و در سال 60 هجري در بصره درگذشت، در حالی که
هشتاد سال عمر داشت.
-3 بلال بن رباح، از مسلمانان پیشتاز و شکنجه شده در راه خدا که مؤذّن و خزانهدار پیامبر بود و در جنگ بدر هم حضور داشت.
-4 براء بن مالک انصاري (برادر انس بن مالک)، که در جنگ احد و دیگر معرکهها هم حضور داشت و دلیر و تکسوار بود. هماو
بود که در جنگ مسلمانان با مسیلمه کذاب، پیشنهاد کرد مرا داخل سپر گذاشته و با نیزهها بلندم کنید و داخل باغی که سنگر
دفاعی دشمن است بیاندازید. او را از این طریق به داخل باغ انداختند و او در داخل با آنان جنگید تا آنکه در را گشود و در این
حادثه بیش از هشتاد زخم برداشت. خالد، یک ماه به مداواي زخمهاي او مشغول بود.
-5 ثوبان، غلام پیامبر که از وفاداران قانع و عفیف بود. روایاتی هم از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده است. روزي پیامبر
خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس یک چیز را از من قبول کند من هم ضامن بهشت او میشوم. وي گفت: من حاضرم یا
رسولاللَّه. پیامبر فرمود: شرط من آن است که از هیچ کس چیزي طلب نکنی.
گفتهاند: گاهی که ثوبان سوار بر مرکب خود بود و تازیانهاش به زمین میافتاد، هرگز از کسی درخواست نمیکرد که به او بدهد،
خودش پایین میآمد و برمیداشت.
-6 ابوذر غفاري (جندب بن جناده)، چهارمین نفري بود که مسلمان شد. وقتی به
ص: 21
مدینه آمد تنها بود و عبادت پیشه و خدمتگزار پیامبر بود. چون فراغت مییافت، به مسجد میرفت و به اهل صفه میپیوست. وي از
بهترین یاران رسولاللَّه بود و زبانی حقگو و صریح داشت. در زمان عمربن خطاب در فتح بیتالمقدس هم شرکت کرد.
-7 جُعَیل بن سراقه ضمري، که مورد عنایت رسولاللَّه بود.
-8 حُذیفۀ بن یمان، او و پدرش از مهاجرین بودند. اهل شناخت، بصیرت، علم و عبادت بود. پیامبر او را بین هجرت و نصرت مخیّر
صفحه 19 از 203
ساخت. او انتخاب کرد که بماند و از یاوران پیامبر گردد.
از سوي پیامبر به مأموریتهاي ویژه میرفت و رسولاللَّه مخفیانه نام منافقان را به وي گفته بود.
نیز یکی از هشتاد نفري بود که فرار نکردند و « حنین » هم حضور داشت و در جنگ « بدر » -9 حارثۀ بن نعمان انصاري، او در جنگ
در یاري و دفاع از پیامبر استقامت نشان دادند. وي در جنگ جمل در بصره هم حضور داشت و در آن، مجروح شد. در آن
روزگار، آخر عمر خود را میگذراند.
حارثه از بهترین افراد نیکوکار نسبت به مادرش بود. در دوران پیري و نابینایی هم به دست خود، به مساکین کمک میکرد.
-10 حنظلۀ بن ابی عامر (حنظله غسیل الملائکه)، که در جنگ احد به شهادت رسید.
-11 حکم بن عُمیر ثمالی، که بعدها ساکن شام شد. حدیثهاي حکمتآمیزي از رسولخدا صلی الله علیه و آله روایت کرده است.
-12 خبّاب بن ارَت، که از مسلمانان نخستین (به قولی، ششمین مسلمان) و از مهاجرین زجر دیده و شکنجه شده صدر اسلام بود.
آثار شکنجه آن دوران، تا مدّتها در بدنش باقی بود. از مجاهدانی بود که در جنگ بدر و سایر جنگها شرکت داشت.
بود. همان که خانهاش در آغاز « خالد بن یزید » -13 ابو ایوب انصاري (برخی او را اهل عقبه دانستهاند، نه اصحاب صفه) نامش
هجرت پیامبر، مدّتی محلّ اقامت آن حضرت بود تا آنکه مسجدالنبی ساخته شد. در جنگ بدر نیز حضور داشت. در
ص: 22
قسطنطنیّه از دنیا رفت.
-14 دکین بن سعید مزنی، به روایتی وي همراه چهارصد نفر به حضور پیامبر آمدند.
بعدها ساکن کوفه شد.
-15 ابولبابه انصاري (رفاعه)، وي در جنگ بدر حضور داشت.
-16 سلمان فارسی، که از صحابه برجسته رسولاللَّه و از خردمندان روزگار و عابدان بزرگ بود.
-17 سعید بن عامر جمحی، از مهاجرانی بود که فقر را برگزید. در مدینه خانهاي نداشت. از دنیا و کالاي فانی آن خود را آزاد
ساخته بود.
-18 ابو سعید خدري (نامش سعد بن مالک بود). او صبر و عفاف را برگزید، هر چند میتوانست توانگر باشد و مرّفه.
-19 سالم غلام ابو حذیفه، که در یمامه شهید شد و در آن جنگ، پرچمدار بود و دستش قطع شد. وي از مسلمانان با سابقه بشمار
میرفت.
جاي داد. « صفّه » -20 شداد بن اسید، که از مهاجران بود و هنگامی که نزد رسولخدا آمد، آن حضرت وي را در
به مأموریت نظامی فرستاد. برخی شهادتش « عبداللَّهبن جحش » -21 صفوان بن بیضاء، از مجاهدان بدر بود و پیامبر او را همراه سریه
را در جنگ بدر دانستهاند.
-22 صهیب بن سنان. گفتهاند او از مسلمانان نخستین بود که براي اسلام آوردن به حجاز هجرت نمود.
-23 طخفۀ بن قیس. ساکن مدینه شد و در صفّه هم جان سپرد. او از اصحاب صفهاي بود که مهمان پیامبر میشد.
-24 طلحۀ بن عمرو بصري، او چون در مدینه کسی را نداشت ساکن صفه شد و از سوي پیامبر به وي طعام داده میشد.
-25 عبداللَّه بن مسعود، که از مسلمانان اولیه و اصحاب قرآن شناس پیامبر بود. وي در روزگار عثمان از دنیا رفت.
-26 عبداللَّه بن ام مکتوم، پس از جنگ بدر به مدینه آمد و ساکن صفه شد.
ص: 23
-27 عبداللَّه بن عمرو بن حرام، که در جنگ احد به شهادت رسید.
صفحه 20 از 203
-28 عقبۀ بن عامر، همنشین با اهل صفه بود. به مصر رفت و همان جا درگذشت.
-29 عمرو بن عوف، در جنگها شرکت داشت. روایاتی هم از رسولخدا صلی الله علیه و آله نقل کرده است.
-30 ابودرداء، وي از عالمان عابد و صحابه وارسته و پیشواي قاریان و قاضی دمشق بود. و از کسانی بود که آیات قرآن را بر پیامبر
بازخوانی میکرد و در حال حیات پیامبر، از گردآورندگان قرآن بود.
کشته « اهل ردّه » -31 عُکاشه بن مِحصَن اسدي، از بدریان نخستین بود و در جنگهاي گوناگون شرکت داشت و در ایّام جنگ با
شد.
-32 عرباض بن ساریه، چشمی گریان داشت و اهل جهاد و عبادت بود و در فضیلت او و جمعی دیگر از مسلمانانی که عاشق جهاد
بودند ولی امکانات جنگ را نداشتند وگریه میکردند، آیه نازل شد.
-33 فضالۀ بن عُبید انصاري، رسول خدا صلی الله علیه و آله به او و جمعی دیگر از اصحاب صفّه میفرمود: اگر بدانید که نزد خدا
چه پاداشی دارید، از این وضع تهیدستی ناراحت نمیشوید و دوست میدارید که تنگدستتر باشید.
-34 مصعب بن عمیر، جوان مهاجري بود که به خاطر ایمان، از پدر و مادر جدا شد و به مسلمانان پیوست. پیامبر اسلام پیش از
هجرت، او را به عنوان معلّم قرآن به سوي مردم یثرب فرستاد.
-35 مسعود بن ربیع، که اهل قرائت قرآن بود.
-36 وابصۀ بن معبد جهنی، وي با فقرا نشست و برخاست میکرد و میگفت: اینان برادران من در دوران رسولاللَّه صلی الله علیه و
آله بودند.
و ... گروهی دیگر.
نام اصحاب صفه بیش از اینهاست؛ براي رعایت اختصار، به همین اندازه اکتفا شد.
ص: 24
درس سی و هفتم: آمنه علیها السلام مادر خورشید
تبار آمنه
به شمار میآمد. این دو بزرگوار در نسب شریف به «1» دختر عبدالعزّي « بِرِّه » آمنه دختر وهب بنعبدمناف است و مادر بزرگوارش
کلاب بنمرّةبنکعب بنلُؤَيّ میرسند و در واقع پدر و مادر آمنه دخترعمو و پسرعمو بوده و از خصلتهاي مشابه بهره میبردند.
«2» « قمرالبطحاء » عبدمناف، نیاي سوم پیامبر اسلام، مغیره نام داشت و
خوانده میشد.
او در قلب مردم موقعیتی ویژه داشت. تاریخنگاران در بارهاش چنین مینویسند:
شعار او پرهیزگاري، دعوت به تقوا، خوشرفتاري با مردم و صله رحم بود. سقایت و میهمانداري حجاج بیتاللَّه الحرام با فرزندان »
«. عبد مناف بود و این منصب با شکوه تا زمان پیامبر به قوّت خود باقی بود
ویژگیهاي والاي آمنه علیها السلام
اشاره
عبدالمطلب، قبل از خواستگاري آمنه نزد عبداللَّه جوانِ برومند و زیباي بنیهاشم
صفحه 21 از 203
ص: 25
آمد و چنین گفت:
«. پسرم! آمنه دختري است از خویشان تو و در مکه مانند او دختري نیست »
و سپس فرمود:
«1» .« فَوَاللَّهِ ما فی بناتِ أهلِ مکّۀَ مِثْلُها لأنّها مَحْتَشَمۀٌ فی نفسها طاهرةٌ مُطَهَّرَةٌ عاقلۀٌ دَیّنَۀٌ »
سوگند به عزّت و جلال خداوند، که در مکه دختري مثل او (آمنه) نیست؛ زیرا او با حیا و ادب است و نفسی پاکیزه دارد و عاقل و »
«. فهیم و دینباور است
بینش عمیق و عفت و پاکی این بانو چنان بود که تاریخ چنین مینویسد:
«2» «. او (آمنه) در آن روز، از نظر نسب و ازدواج، با فضیلتترین دختران قریش بود »
از صفات برجسته دیگر این بانو سادهزیستی و دوري از جلوههاي مادي است. به گونهاي که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
میفرماید:
«3» « إنّما أنا ابن امْرأة من قریش تأکل القدید »
«. همانا من فرزند زنی از قریشم که گوشت خشکیده میخورد »
بخشی از صفات برجسته این جاودانه مادر، چنین است:
الف) دینباوري (دَیّنَۀ)
میخواندند. علیبنابیطالب علیه السلام را « سیّد الناس ودیّان العرب » پیامبر گرامی اسلام را
ص: 26
«1» « کان علیٌ علیه السلام دیّان هذه الأمَّۀ » : نیز با این وصف ستودهاند
میدانند. برخی از کوتاهنظران که با «2» برخی دین را به معناي طاعت و گروهی به معناي هر آنچه با آن بندگی خدا میشود
نگرش مادي به مسایل پیرامون خود مینگرند، معتقدند که:
«! چون آمنه قبل از ظهور اسلام میزیسته، نمیتواند مؤمن باشد و از زنان مشرك به شمار میآید »
اما مورّخان و پژوهشگران شیعه بر این باورند که پدران و مادران پیامبر ایمان داشتند. آنها براي اثبات این مطلب به سخن پیامبر
صلی الله علیه و آله استناد کردهاند که میفرماید:
«3» « لَمْ یَزَلْ یَنقلُنی اللَّه مِن أصلاب الشّامخۀ إلی الأرحام المطهّرات حتّی أخرجنی إلی عالمکم هذا وَلَم یُدنِّسنی دَنس الجّاهلیۀ »
خداوند همواره مرا از پشتهاي پاك به رحمهاي پاك منتقل میساخت تا اینکه به این دنیاي شما آمدم و هرگز به افکار و »
«. ناپاکیهاي جاهلیت آلوده نشدم
از این حدیث شریف، که با عبارات مختلف بیان شده است، پاکی وجود آمنه و طهارت فکري او ثابت میشود.
بسیاري از دانشمندان اهل سنت ایمان آمنه را بیان کرده، براي اثبات این امر از روایت زیر استفاده کردهاند:
کعب الأحبار به معاویه گفت: من در هفتاد و دو کتاب خواندهام که فرشتگان، جز براي مریم و آمنه بنت وهب براي ولادت هیچ »
پیامبري به زمین نیامدند و جز براي مریم و آمنه، براي هیچ زنی حجابهاي بهشتی را
ص: 27
«1» «. برپا نساختند
صفحه 22 از 203
و گروهی از دانشمندان اهل سنت، پس از ذکر حدیث فوق، میگویند: « واقدي »
خداوند متعال هرگز زن کافره را در برابر زن با ایمانی مانند مریم علیه السلام قرار نمیدهد. اگر آمنه ایمان نداشت، هرگز مقامات
«2» . مریم علیه السلام براي او به وجود نمیآمد؛ زیرا بین ایمان و کفر فاصله بسیار است و هرگز این دو جمع نمیشوند
خود میفرماید: « اعتقادات » شیخ صدوق نیز در
اعتقادنا فی آباء النبی صلی الله علیه و آله أنّهم مسلمون من آدم إلی أبیه عبد اللَّه و أنّ أبا طالب کان مسلماً و آمنۀ بنت وهب بن »
«3» .« عبد مناف أمّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله کانت مسلمۀ
«. اعتقاد ما این است که پدران پیامبر صلی الله علیه و آله از آدم تا عبداللَّه و ابوطالب و همچنین آمنه، مادر پیامبر، مسلمان بودهاند »
امام صادق علیه السلام نیز میفرماید: جبرئیل بر پیامبر نازل شد و گفت:
«. اعتقاد ما این است که پدران پیامبر صلی الله علیه و آله از آدم تا عبداللَّه و ابوطالب و همچنین آمنه، مادر پیامبر، مسلمان بودهاند »
«4» «... یَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّکَ یُقْرِئُکَ السَّلامَ وَ یَقُولُ إِنِّی قَدْ حَرَّمْتُ النَّارَ عَلَی صُلْبٍ أَنْزَلَکَ وَ بَطْنٍ حَمَلَکَ وَ حَجْرٍ کَفَلَکَ »
اي محمد صلی الله علیه و آله، خداوند تعالی بر تو سلام فرستاد و گفت: من آتش را بر صلب و پشتی که تو را فرود آورد و بطنی »
«. که حامل تو بود و دامنی که تو را تربیت کرد، حرام کردم
ص: 28
مرحوم مجلسی رحمه الله مینویسد: این خبر دلالت بر ایمان عبداللَّه و آمنه و ابوطالب دارد؛ زیرا خداوند آتش را بر جمیع مشرکان
و کفار واجب کرده است و اگر اینان مؤمن نبودند، آتش بر آنان حرام نمیشد.
ب) محجوب و با حیا (محتشمه)
در میان عرب شناخته شده بود. « محتشمه » ویژگی دیگر این بانوي بزرگوار حیا و ادب اوست که با واژه
حشمت به معناي ادب و حیا است و زیباترین صفتی است که بانوان کریمه میتوانند داشته باشند و در سایه آن آسودگی جسمی و
روانی یابند.
همسر عبدالمطلب، از آمنه و آنچه در این مجلس به وقوع پیوست حیا و ادب این دختر برگزیده عرب ،« فاطمه » جریان خواستگاري
را نشان میدهد:
زمانی که همسر عبدالمطلب به منزل وهببن عبد مناف آمد، آمنه در مقابل او ایستاد. خوشآمد گفت و مقدمش را گرامی داشت.
وقتی فاطمه نیکیهاي آمنه را دید، به مادرش گفت:
«1» «. من پیشتر آمنه را دیده بودم، فکر نمیکردم چنین با حسن و کمال باشد »
سپس با آمنه گفتگو کرد و او را فصیحترین زن مکه یافت. آنگاه از جاي برخاست، نزد عبداللَّه شتافت و گفت:
«.... فرزندم! در میان دختران عرب مانند او ندیدم. من او را میپسندم »
ج) فرزانگی و فرهیختگی (عقیله)
فهیم بودن از صفات و ویژگیهاي اولیاي الهی است. عبدالمطلب آمنه را با کلمه عاقله ستوده است.
ص: 29
آمنه عقیله عرب، در فهم و کمال بینظیر بود. سخن این بانوي بزرگ در هنگام مرگ، نشان دهنده میزان خرد و درك اوست. او به
فرزندش حضرت محمد صلی الله علیه و آله میگوید:
صفحه 23 از 203
هر زندهاي میمیرد، هر تازهاي کهنه میشود، هر گروهی فانی میشود و من میمیرم؛ اما یاد من همیشه هست. من خیر به جاي »
«1» «. گذاشتم و مولود مطهري [چون تو] زادم
د) فصاحت و بلاغت (ادیبه)
از دیگر صفات دختر شایسته مکه، شیرینی بیان و گویایی کلام اوست. اشعار زیبایی که از او به جاي مانده، گواه درستی این سخن
است. او خطاب به فرزندش حضرت محمد صلی الله علیه و آله چنین سرود:
ان صَحَّ ما أبصرتُ فی المنام فَانْتَ مبعوثٌ عَلَی الأنام
من عند ذي الجلال و الإکرام تُبْعَثُ فی الحِلّ وَفی الحرام
تُبْعثُ بالتَّحقیق والإسلام دین أبیک البرّ إبراهام
«2» فاللَّه أنْهاك عن الأصنام أنْ لا توالیها مع الأقوامَ
معناي شعر به اختصار چنین است: اگر خوابی که دیدم درست باشد، تو بر مردم مبعوث خواهی شد. از طرف خداوندي که داراي
جلال و اکرام است. براي بیان حلال و حرام مبعوث میشوي. براي حقگویی و اسلام که دین پدرت ابراهیم است، برانگیخته
میشوي. پس خداوند تو را از پرستش بتها و پیروي خویشان باز داشت.
ه) پاکی و طهارت (طاهره، مطهره، عفیفه)
پاکی و طهارت آمنه بر اهل مکه پوشیده نبود. این طهارت به مناسبتهاي مختلف در سخنان واشعار عرب مطرح شدهاست. در
توصیف این بانوي کریمه چنین نوشتهاند:
ص: 30
«1» .« إنّها کانت وجهُها کَفَلْقَۀِ الْقَمَرِ الُمضیئۀ و کانَتْ مِنْ أحسن النّساء جمالًا وکمالًا وَأفضلهنَّ حَسَباً ونَسَباً »
به درستی که (آمنه) چهرهاش مثل ماه نورانی بود. در زیبایی و کمال از بهترین زنان به شمار میآمد و از نظر صفات و دودمان نیز »
«( از بهترینها بود. او، هم پاکیزگی ظاهري داشت و هم پاکی معنوي. (عفت
ازدواج آمنه
در این ازدواج آسمانی چند مسأله مهم باید مورد توجه قرار گیرد:
.« عبداللَّه » -1 انتخاب و معیارهاي انتخاب از سوي خانواده
مکه- عبداللَّه- در دو بعد خلاصه میشد؛ « ماهِ » به نظر میرسد معیارهاي عبدالمطلب و همسرش در انتخاب همسري شایسته براي
.« ویژگیهاي فردي » و « اصالت خاندان »
معیارهاي خانواده آمنه نیز بر اساس مادیات نبود بلکه به کمال وعظمت روحی و معنوي خانواده عبداللَّه توجه داشتند.
-2 میزان مهریه
دخترم هدیهاي است به فرزند شما؛ هیچ مهري » : به گواهی تاریخ، پدر آمنه پس از مراسم خواستگاري، به عبدالمطلب گفت
«. نمیخواهیم
«2» «. خداوند تو را جزاي خیر دهد، دختر باید مهر داشته باشد و کسانی از بستگان ما نیز باید میان ما گواه باشند » : عبدالمطلب گفت
یک ارزش معنوي نیست و بسیاريِ آن نمیتواند نشاندهنده جایگاه معنوي و اجتماعی فرد باشد. در فرهنگ اهل بیت « مهریه »
صفحه 24 از 203
علیهم السلام کمیِ مهریه نشاندهنده برتري دختر است. به هر حال این ازدواج، بیآنکه با مشکلاتی چون مهریه و جهیزیه روبهرو
شود، تحقق یافت. و مقدمات میلاد محمد صلی الله علیه و آله فراهم شد.
ص: 31
آمنه در آینه مادري
هنوز نخستین فرزند آمنه پاي به گیتی ننهاده بود که خبر فوت همسر مهربانش او را در اندوه فرو برد. لطف الهی، بردباري، اشعاري
که در سوگ همسر میسراید و رؤیاهاي دوران بارداري و فرزندي که پیش از تولد با او سخن میگوید، تنها سرمایههاي این زن
پاکدامن به شمار میآید؛ سرمایههایی که در سایه آن فرزندش را به دنیا میآورد. شاید از این جهت است که بعضی پیامبر صلی الله
علیه و آله را نیز مانند حضرت مسیح علیه السلام به نام مادر بزرگوارش میخواندند.
هنگامی که از نزد رسول خدا برمیگردد، خطاب به قبیلهاش چنین میسراید: « جارود »
«1» اتَیتُکَ یابن آمنۀ الرّسولا لِکَی بِکَ اهْتَدي النَّهج السَّبیلا
«. اي پسر آمنه، اي رسول، آمدم سوي تو تا به وسیله تو به راه راست هدایت شوم »
ص: 32
درس سی و هشتم: بعضی از آداب حج
اشاره
ملّا احمد نراقی
بدان که: حجّ، اعظم ارکان دین و عمده چیزهایی است که آدمی را به حضرت ربّ العالمین نزدیک میسازد. و آن اهمّ تکلیفات
الهیّه و اصعب عبادات بدنیّه است. تارك آن از خیل یهود و نصاري محسوب، و از بهشت برین محجوب است. و اخبار در فضیلت
آن، و ذمّ تارك آن مشهور، و در کتب اخبار، مسطور است. و شرایط و آداب ظاهریّه آن وظیفه علم فقه و در آن علم شریف
مذکور. و در اینجا در چند فصل اشاره به بعضی از اسرار خفیّه و آداب باطنیّه آن مینماییم.
فصل اوّل: بعضی از اسرار آداب باطنیّه حج
بدان که: غرض اصلی از خلقت انسان، شناختن خدا و وصول به مرتبه محبّت و انس به او است. و آن موقوف است بر صفاي نفس
و تجرّد آن. پس هر چه نفس انسانی صافتر و تجرّد آن بیشتر شد انس و محبّت او به خدا بیشتر میشود. و حصول صفاي نفس و
تجرّد آن موقوف است بر دوري از شهوات طبیعیّه و بازداشتن آن از لذّات شهویّه و ترك متاع و زخارف دنیویّه و صرف جوارح و
اعضا به جهت خدا در اعمال شاقّه و مداومت به یاد خدا و متوجّه ساختن دل به او.
ص: 33
از این جهت خداي- تعالی- قرار عباداتی را فرمود که متضمّن این امور هستند؛ زیرا بعضی از عبادات، بذل مال است در راه خدا که
باعث دل کندگی از متاع دنیوي میگردد؛ چون: زکات و خمس و صدقات. و بعضی متضمّن ترك شهوات و لذّات است؛ چون:
روزه. و بعضی دیگر مشتمل بر یاد خدا و متوجّه ساختن دل به او و صرف کردن اعضا در عبادت او است؛ چون: نماز. و از میان
عبادات، حجّ مشتمل بر همه این امور است با زیادتی؛ زیرا در آن است ترك وطن و مشقّت بدن و بذل مال و قطع آمال و تحمّل
صفحه 25 از 203
مشقّت و تجدید میثاق الهی و طواف و دعا و نماز.
میان « هروله » یا اشتمال آن به اموري است که: مردمان به آنها انس نگرفتهاند و عقول، سرّ آنها را نمیفهمند؛ مثل: زدن سنگریزه، و
صفا و مروه؛ زیرا به امثال این اعمال کمال بندگی، و غایت ذلّت و خواري ظاهر میشود؛ زیرا که: سایر عبادات، اعمالی هستند که:
بسیاري از عقول، علّت آنها را میفهمند و به این جهت طبع را به آنها انس، و نفس را میل حاصل میگردد.
و امّا بعضی از اعمال حجّ، اموري است که: عقول امثال ما را راهی به فهمیدن سرّ آنها نیست. پس به جا آوردن آنها نیست مگر به
جهت محض اطاعت امر و بندگی مولاي خود. و در چنین عملی اظهار بندگی بیشتر است؛ زیرا بندگی حقیقی آن است که: در فعل
آن سببی به جز اطاعت مولا نباشد.
بندهایم و پیشه ما بندگی است بندگان را با سببها کار نیست
مینخواهد کار بنده علّتی جز که فرموده است مولا خدمتی
یعنی: ؛« لبّیک بحجّ ۀ حقّاً تعبّداً و رقّاً » در حجّ، به خصوص » : و از این جهت بود که حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود
و در عبادات دیگر شرایع این را نفرموده. پس چنین عبادتی که عقل «1» .« خداوندا! اجابت تو را به حج کردم از راه بندگی و رقّیّت »
کسی به جهت آن نرسد، در اظهار بندگی کاملتر است. پس تعجّب بعضی از مردمان از این افعال عجیبه ناشی از جهل ایشان است
به اسرار عبودیّت و بندگی. و این سرّ در قرار داد حجّ است با وجود این
ص: 34
که هر عملی از اعمال آن نمونه حالی از حالات آخرت یا متضمّن اسرار دیگر است؛ همچنان که اشاره به آن خواهد شد.
علاوه بر اینها این که: عبادتِ حجّ لازم دارد اجتماع اهل عالم را در موضعی که مکرّر نزول وحی در آنجا شده بعد از این روح
القدس که ناموس اکبر است به آنجا فرود آمده و ملائکه مقرّبین به آنجا آمد و شد نمودهاند و به خدمت رسول اعظم رسیدهاند. و
سابق بر آن منزل خلیل ربّ جلیل بوده و ملائکه ملکوت در آنجا بر او نزول کردهاند. بلکه آن مکان مقدّس سرزمینی است که:
پیوسته منزلگاه خیل انبیا از آدم تا خاتم، و همیشه مهبط وحی و محلّ نزول کرّوبیان بوده. و در آنجا سیّد انبیا متولّد گشته و قدم
همایون او و سایر انبیا به اکثر آن سرزمین رسیده. و خداوند ذوالجلال آن را خانه خود نامیده؛ و به جهت عبادت و تخفیف گناه
بندگان خود بر پاي داشته، و اطراف و حوالی حرمخانه خود و حرمگاه آن قرار داده. و عرفات را مثل میدانی در ابتداي حرمخانه
خود کرده. و اذیّت حیوانات را و کندن درختان و نباتات را به جهت اکرام خانه خود در آنجا حرام نموده. و آن را به طریق پایتخت
پادشاهان مقرّر فرموده، که زیارت کنندگان، از راههاي دور، و ولایات بعیده، ژولیده مو و غبار آلوده، قصد آنجا کنند تا تواضع از
براي صاحب خانه خود نموده باشند؛ با اعتراف ایشان که او منزّه از زمان و مکان است.
و شکّی نیست که: اجتماع در چنین موضعی مکرّم، با وجود اینکه باعث حصول الفت و مصاحبت مردمان و رسیدن به خدمت
خوبان که از اطراف عالم به جهت حجّ میآیند و سرعت اجابت دعوات است، موجب یاد آمدن پیغمبر صلی الله علیه و آله و
بزرگی او و سعی و اهتمام او در ترویج دین الهی و نشر احکام خدایی میشود. و این سبب رقّت قلب، و صفاي نفس میگردد.
فصل دوم: اموري که هنگام توجّه به حجّ باید مراعات شود
کسی که اراده حجّ میکند، در وقت توجّه به جانب حجّ، مراعات چند امر را باید بکند:
اوّل این که: نیّت خود را از براي خدا خالص کند، به نحوي که شایبه هیچ غرضی از
ص: 35
اغراض دنیویّه در آن نباشد. و هیچ باعثی بر حجّ، جز امتثال امر الهی نداشته باشد. پس نهایت احتیاط کند که مبادا در خفایاي دل
صفحه 26 از 203
او نیّتی دیگر باشد از ریا و یا احتراز از مذمّت مردم به سبب نرفتن حجّ، یا خوف از فقر و بر تلف شدن اموال؛- چونکه مشهور است
که:
تارك الحجّ مبتلا به فقر و ادبار میشود- یا قصد تجارت و شغل دیگر؛ زیرا همه اینها عمل را از قربت و اخلاص، خالی میکند. و
مانع از مراتب ثواب موعود میگردد. و چه احمق کسی است که: متحمّل این همه اعمال شاقّه که واسطه تحصیل سعادت ابدي
گردد به جهت خیالات فاسده که به جز خسران فایده ندارد.
دوّم آن که: از گناهانی که کرده توبه خالص کند. و حقّ النّاسی که در ذمّه او باشد خود را بريءالذّمّه سازد و دل از همه علایق
بکند، تا دل او بالکلّیّه متوجّه خدا شود. و باید چنان تصوّر کند که: از این سفر بر نخواهد گشت. و وصیّت خود را مضبوط سازد و
آماده سفر آخرت گردد؛ زیرا اصل این سفر نیز از جمله تدارك خانه آخرت است. و باید در وقت بیرون آمدن از براي سفر حجّ و
قطع علاقه از وطن و اهل و عیال و مال و اموال، یاد آورد زمانی را که: قطع علاقه از اینها خواهد نمود به جهت سفر آخرت.
سوّم آن که: در وقت اراده سفر، متذکّر عظمت خانه و صاحب خانه گردد، و به یاد آورد که: او را در این وقت، ترك اهل و عیال و
مفارقت از مال و جاه و دوري دوستان و مهاجرت از اوطان را اختیار کرده به جهت قصد امري رفیع الشّأن و عظیمالقدر؛ یعنی:
زیارت خانهاي که خدا آن را مرجع مردم قرار داده.
پس بداند که: این سفر، مثل سایر سفرهاي دنیا نیست. و متذکّر گردد که: چه امري اراده کرده است و رو به چه جایی آورده و
قصد زیارت که را دارد. و بداند که: او متوجّه است به زیارت آستانه حضرت مالک الملک و از جمله کسانی است که منادي
پروردگار او را صلاي دعوت داده و او به جان و دل قبول نموده. پس قطع علایق و ترك خلایق کرده رو به خانه رفیعالقدر و
عظیمالشّأن آورده تا دل خود را فی الجمله به ملاقات خانه تسلّی دهد و آن را وسیله وصول به غایت آمال، که لقاي جمال جمیل
ایزد- متعال- باشد، سازد.
چهارم آن که: دل خود را فارغ سازد از هر چیزي که در راه یا مقصد، دل او را مشغول
ص: 36
میسازد و خاطر او را پریشان میکند؛ از: معامله و تجارت و نحو اینها، تا دل او مطمئن بوده متوجّه یاد خدا باشد.
پنجم آن که: سعی کند که توشه سفر و خرجی راه او از ممرّ حلال باشد. و در آن وسعت دهد امّا نه به حدّي که به اسراف منجر
آن است که: انواع اطعمه لذیذه را صرف نماید، همچنان که طریقه خوش گذرانان اهل روزگار است. و ،« اسراف » شود. و مراد از
امّا بذل کردن مال بسیار به اهل استحقاق، پس آن اسراف نیست.
همچنان که رسیده است که: هیچ خیري در اسراف نیست. و هیچ اسرافی در خیر نیست.
ششم آن که: در این سفر هر نقصان مالی یا اذیّت بدنی که به او برسد به او خرسند و دل شاد گردد؛ زیرا آن، از علامات قبول حجّ
اوست.
هفتم آن که: با رفقا و اهل سفر خوش خلقی نماید و گشاده رو و شیرین کلام باشد. و با ایشان تواضع کند. و از کج خلقی و
درشت گویی غایت اجتناب نماید. و فحش نگوید.
و سخن لغو از او سر نزند. و سخنی که رضاي خدا در آن نیست نگوید. و با کسی جدال و خصومت نکند.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود که:
حجّ مبرور، هیچ جزایی ندارد مگر بهشت. شخصی عرض کرد: یا رسول اللَّه! مبرور کدام است؟ فرمود: آن است که: با آن، خوش »
«1» «. کلامی و طعام دادن باشد
و باید بسیار اعتراض با رفیق و جمّال و غیر اینها از هم سفران نکند. بلکه با همه، همواري کند. و با راه روان خانه خدا فروتنی و
صفحه 27 از 203
خفض جناح نماید. و حسن خلق را پیشه خود کند. و حسن خلق، همین نیست که: اذیّت او به کسی نرسد، بلکه اگر اذیّتی از
دیگري به او رسد متحمّل شود.
هشتم آن که: ژولیده و غبار آلوده باشد و خود را در راه، زینت نکند. و میل به اسبابی که باعث فخر و خودنمایی است ننماید. و
اگر تواند پیاده راه رود، خصوصا در مشاعر
ص: 37
معظمه، یعنی از مکّه و منی و مشعر و عرفات. به شرطی که: مقصود او از پیاده رفتن، صرفه اخراجات نباشد؛ بلکه غرض او زحمت و
مشقّت در راه خدا باشد. و اگر مقصود صرفه باشد سواري بهتر است اگر وسعت باشد. و همچنین از براي کسی که پیاده روي باعث
ضعف او از عبادت و دعا شود سواري بهتر است.
فصل سوّم: اسرار باطنیّه مقدّمات و اعمال حج
اشاره
بدان که: آدمی چون به قصد حجّ از وطن خود بیرون برود و داخل بیابان گردد و گردنهها و عقبات را مشاهده کند و رو به خانه
عالم برزخ و محشر، تا ملاقات حضرت داور. و «1» خدا آورد باید متذکّر گردد بیرون رفتن خود را از دنیا و گرفتاري به گریوههاي
و درندگان صحرا، یاد هول موذیات عالم برزخ نماید. و چون میقات « قطّاع الطّریق » از تنهایی راه، یاد تنهایی قبر کند. و از تشویق
رسد و جامه احرام پوشد، به فکر پوشیدن کفن افتد و یاد آورد زمانی را که: به کفن خواهند پیچید و با آن جامه به حضور
گشود بداند که: معنی « لبّیک اللّهمّ لبّیک » پروردگار خواهند برد؛ زیرا جامه احرام، شبیه به کفن است؛ و چون احرام بست و زبان به
این کلام اجابت نداي پروردگار است اگر چه باید امیدوار به قول لبیّک او باشد. امّا از ردّ آن نیز خوفناك باشد و بترسد که: مبادا
پس باید متردّد میان خوف و رجاء باشد واز خود و عمل خود نومید، و به فضل و کرم .« لا لَبَّیْکَ وَ لا سَ عْدَیْکَ » جواب او رسد که
الهی امیدوار باشد. و بداند که: وقت لبیک گفتن، ابتداي عمل حجّ است و محل خطر است.
حضرت امام زین العابدین علیه السلام چون احرام بست و بر مرکب سوار شد رنگ مبارك او زرد شد و لرزه بر » : مروي است که
اعضاي شریفش افتاد، نتوانست که لبیّک گوید.
پس چون زبان به .« لا لبّیک و لا سعدیک » : عرض کردند که: چرا لبیّک نمیگویید؟ فرمود که: میترسم که پروردگار من گوید
تلبیه گشود و لبیک گفت بیهوش گشته از مرکب بر زمین افتاد؛ او را به هوش آوردند و سوار کردند. و لحظه به لحظه چنین میشد
تا از حجّ
ص: 38
«1» .« فارغ گردید
و چون صداي مردمان به تلبیه بلند شود متذکّر شود که: این اجابت نداي پروردگار است که فرموده است: وَ أَذّنْ فِی النَّاسِ بِالحَجِّ
«2» .« ندا کن مردمان را که به حجّ حاضر شوند » : یَأْتُوكَ رِجالًا .... خلاصه معنا آنکه
و از این ندا به یاد نفخ صور و بر آمدن مردم از قبور افتد، که کفنها در گردن به عرصات قیامت ایشان را میخوانند.
و چون داخل مکّه شد به فکر افتد که: حال، داخل حرمی گردید که هر که داخل آن شود در امن و امان است. و امیدوار شود که:
به این واسطه از عقاب الهی ایمن گردد. و دل او مضطرب باشد که: آیا او را قبول خواهند کرد و صلاحیّت قرب حرم الهی را
خواهد داشت یا نه؛ بلکه به دخول حرم، مستحقّ غضب و راندن خواهد شد و از اهل این مضمون خواهد بود:
صفحه 28 از 203
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهمندادند که تو در برون چه کردي که درون خانه آیی
و باید امید او در همه حالات غالب باشد؛ زیرا شرف خانه، عظیم است؛ و صاحب خانه کریم، و رحمت او واسع، و فیض او نازل، و
حقّ زیارت کنندگان خود را منظور دارد. و کسی که پناه به او آورد ردّ نمینماید.
و چون نظر او به خانه افتد مستشعر عظمت آن گردد، و چنان تصوّر کند که: گویا صاحب خانه را میبیند. و امیدوار شود که: چنان
که به ملاقات خانه فایز شد به ملاقات صاحب خانه نیز مشرّف خواهد شد. و شکر خدا را به جا آورد که: به این موهبت کبري
رسید.
و چون شروع به طواف نماید، دل خود را از تعظیم و محبّت و خوف و رجاء مملوّ سازد و بداند که: در حال طواف شبیه است به
ملائکه مقرّبین که پیوسته در حول عرش
ص: 39
اعظم طواف مینمایند. و بداند که: مقصود کلّی، طواف دل است به پروردگار خانه. پس ابتدا و ختم طواف را به یاد او کند. و
روح طواف و حقیقت آن طواف دل است در حضرت ربوبیّت و خانه، مثال ظاهري است در عالم جسمانی. و خانه در عالم ملک و
شهادت نمونهاي است از حضرت ربوبیّت در عالم غیب و ملکوت.
«1» .« بیت المعمور در آسمان در مقابل خانه کعبه است و طواف ملائکه بر آن چون طواف بنیآدم است بر کعبه » : وآنچه رسیده که
دور نیست که اشاره به این مشابهت باشد.
و چون رتبه اکثر نوع انسان از طواف خانه اصلی قاصر است امر شد به ایشان که:
متشبّه به انسان شوند در طواف خانه مکّه.
.« هر که خود را شبیه به قومی کند از ایشان محسوب است » ؛« فَانَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ »
پریشان نیستی میگو پریشان.
و چون به نزد حجرالاسود آید که آن را ببوسد متذکّر این شود که: آن به جاي دست خداست در زمین و عهود بندگان در آن
است.
حجرالاسود دست خداست در میان خلق، که آن بندگان مصافحه میکنند با » : از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله مروي است که
«2» .« او چون مصافحه بنده با آقا، یا دخیل کسی با کسی
از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروي است که: چون خداي- تعالی- عهود از بندگان خود گرفت امر فرمود به حجرالاسود
امانت خود را ادا کردم و پیمان خود را » ؛« امانَتِی ادَّیْتُها وَ مِیثاقِی تَعَهَّدْتُه » : تا آن را فرو برد. پس، از این جهت در نزد آن میگویند
«3» . تا حجرالاسود به این شهادت دهد «. نگاهداشتم
رکن یمانی دري است از درهاي بهشت که از روزي که گشوده شده » : و فرمود که
ص: 40
«1» .« است هرگز بسته نشده است
و باید قصد آدمی در وقت بوسیدن ارکان و چسبانیدن خود به مستجار بلکه هر جزئی از خانه، طلب قرب باشد از راه محبّت و شوق
به خانه و صاحبخانه. و تبرّك جستن باشد به رسیدن بدن به خانه. و امید داشتن به اینکه: به این وسیله بدن او از آتش جهنّم محفوظ
بماند.
وچون چنگ در دامن خانه کعبه زند نیّت آن کند که: دست در دامن خدا آویخته و طلب مغفرت و امان میکند مثل تقصیر کاري
که دست در دامن بزرگی زند. و چنان قصد کند که: دیگر مرا ملجأ و پناهی نیست. و به جز عفو و کرم تو راه به جایی ندارم. و
صفحه 29 از 203
دست از دامن خانه تو بر نمیبردارم تا مرا ببخشی و مرا امان عطا فرمایی.
و چون به میان صفا و مروه به جهت سعی آید باید متذکّر شود که: اینجا شبیه است به میدانی که در بارگاه پادشاهی واقع باشد که
بندگان در آنجا آمد و شد میکنند. گاهی میآیند و زمانی میروند و به جهت اظهار اخلاص خدمت و امید نظر رحمت در آنجا
تردّد مینمایند. مثل کسی که: به خدمت پادشاهی رسیده باشد و بیرون آمده باشد و نداند که پادشاه در حقّ او چه حکم خواهد
فرمود. پس در دور خانه آمد و شد میکند که شاید در یک مرتبه بر او ترحّم کند. و در وقت آمد و شد در آنجا، یاد آورد آمد و
شد خود را در عرصات محشر میان دو کفه میزان اعمال خود.
وچون به عرفات حاضر شد نظر به ازدحام خلایق کند و ببیند که: مردمان به لغتهاي مختلفه صداها بلند کردهاند و هریک به زبانی به
تضرّع و زاري مشغولند. و هر کدام به طریقه امام و پیشواي خود آمد و شد میکنند، یاد آورد عرصه قیامت و احوال آن روز پر
هول و وحشت را. و پراکندگی مردمان در آنجا بطور حیران و سرگردان. و هر امتّی به گرد پیغمبر و امام خود جمع شده و چشم
شفاعت بر او انداختهاند. پس چون به این فکر افتاد دست تضرّع بردارد و با نیّت خالص به درگاه خدا بنالد که خدا حجّ او را قبول
کند و او را در زمره رستگاران محشور سازد. و چنان داند که: نومید نخواهد شد؛ زیرا روز، روز شریف، و موقف، موقف عظیمی
است. و بندگان خدا از اقطار زمین در آنجا جمعاند و
ص: 41
دلهاي همه به خدا منقطع است. و همّتهاي همه مصروف دعا و سؤال است. و دستهاي همه به درگاه پادشاه بینیاز بلند است. و
همگی چشم بر در فیض و رحمت او انداخته و گردنها به سمت لطف و کرم او کشیده. و البتّه چنین موقفی از نیکان و اخیار خالی
نیست؛ بلکه ظاهر آن است که: ابدال و اوتاد ارض در خدمت صاحب عصر در آنجا حاضرند.
پس دور نیست که: از حضرت ذوالجلال به واسطه دلهاي پاك و نفوس مقدّسه، رحمت بر کافّه مردمان فایض شود. و چنان گمان
نکنی که همه این خلایق آنجا جمعاند و با هزار امیدواري راه دور و دراز پیمودهاند و اهل و وطن را دور افکنده و کربت غربت
برخود قرار داده و رو به در خانه چنین کریمی آوردهاند. خداوند کریم همه را ناامید کند! و سعیشان را نابود سازد! و بر غریبی
ایشان ترحّم نکند! زنهار! زنهار! دریاي رحمت از آن وسیعتر است که در چنین حالی تنگی کند.
بدترین گناهان آن است که آدمی به عرفات حاضر شود و چنان گمان کند که خدا او را » : و از این جهت رسیده است که
«1» .« نیامرزیده
و چون از عرفات برگردد و دوباره داخل حرم شود از اینکه خدا باز او را اذن دخول حرم داده تفأّل زند که خدا او را قبول فرموده و
خلعت قرب بر او پوشانیده و از عذاب خود، او را ایمن ساخته.
گردد، نیّت او از رمی جمرات، بندگی و قصد امتثال امر الهی باشد. و خود را متشبّه کند « رمی جمرات » و چون به منی آید و متوجّه
به حضرت خلیل الرّحمن در وقتی که در این مکان، شیطان بر او ظاهر گردید. پس خداي- تعالی- او را امر فرمود که: آن لعین را با
سنگریزه براند. و چنان قصد کند که: سنگ ریزهها را بر روي شیطان میاندازد و پشت او را میشکند. و چون ذبح قربانی کند،
یاد آورد که این ذبح، اشاره به آن است که: به سبب حجّ بر شیطان و نفس امّاره غالب گشتم و ایشان را کشتم و از عذاب الهی
فارغ گشتم. پس در آن وقت، سعی کند در توبه و بازگشت از اعمال قبیحه که سابق مرتکب بود تا در این اشاره صادق باشد. و فی
الجمله شیطان و نفس امّاره را ذلیل کرده باشد.
ص: 42
علامت حج قبول:
صفحه 30 از 203
.« علامت قبول حجّ، آن است که: حال آدمی بعد از حجّ، بهتر از سابق گردد » : و از این جهت رسیده است که
از علامت قبول حجّ، ترك معاصی است که سابق میکرد. و بدل کردن همنشینان بد را به » : و در خبري دیگر وارد است که
«1» .« همنشینان خوب، و مجالس لهو و غفلت را به مجالسی که در آن یاد خدا میشود
و از حضرت امام به حقّ ناطق، جعفر بن محمّد الصادق علیهما السلام حدیثی وارد است که متضمّن عمده اسرار و دقایق حجّ است.
چون اراده حجّ کنی پس دل خود را خالی کن از هر چه آن را از خدا مشغول میکند، و پرده » : و خلاصه آن این است که فرمود
میان تو و خدا میگردد. و همه امور خود را به خدا واگذار. و در جمیع امور خود بر او توکّل کن. و سر تسلیم بر قضاي او نه. و
وداع کن دنیا و استراحت و خلق را. و حقوق مردم را که بر ذمه توست ادا کن. و اعتماد مکن بر زاد و راحله و رفقا و خویشان و
جوانی و مال خود؛ که بر هر کدام اعتماد کنی وبال تو میشود. و چنان مهیّاي سفر شو که امید بازگشتن نداشته باشی. و با رفقا
نیکو سلوك کن. و اوقات نمازهاي واجبی و سنّتهاي نبوي را مراعات کن.
پس به آب توبه خالص از همه گناهان غسل کن. و جامه صدق و صفا و خضوع و خشوع را در بر کن. و از هر چه ترا از یاد خدا
باز میدارد و از اطاعت او مانع میگردد احرام بند، یعنی: بر خود حرام کن و لبّیک گو. یعنی: اجابت کن نداي خدا را اجابتی
صاف و صادق، و پاك و خالص از براي خداي- تعالی- و چنگ در عروة الوثقی زن. و در دل خود با ملائکه در حول عرش
طواف کن؛ چنان که با جسم خود با مسلمین در دور خانه طواف میکنی. و به هروله از هوا وهوس خود فرار کن. و از حول و قوّه
خود بیزار شو. چون به منی رسی تمنّاي هر چه از براي تو حلال نیست از دل بیرون کن. و در عرفات، اعتراف به تقصیرات خود
کن. و عهد یگانگی خدا که در نزد تو است تازه ساز. و در هنگام ذبح قربانی، حلقوم هوا وهوس و طمع را قطع کن. و در وقت
انداختن جمرات، شهوات
ص: 43
نفسانیّه و خساست و دنائت و صفات ذمیمه را از خود بینداز. و چون سر خود را تراشی همه عیوب باطنیّه و ظاهریّه را از خود بتراش.
و چون در حرم خدا داخل شوي و پا به خانه خدا نهی در کنف امان الهی و ستر و حفظ او داخل شو. و تعظیم صاحب خانه و جلال
به جهت عظمت و سلطنت او خاضع شو. و چون طواف وداع کنی ماسواي « استلام حجر » و عزّت او را در دل خود ثابت کن. و در
خدا را وداع کن. و چون به صفا رسی باطن و ظاهر خود را از براي لقاي الهی صاف کن؛ و در عهد و محبّت خود ثابت بایست تا
روز قیامت. و بدان که: خداي- تعالی- حجّ را واجب نکرده و آن را نسبت به خود نداد.
«1» «. و پیغمبر صلی الله علیه و آله شریعت مناسک را نیاورد مگر از براي اشاره کردن به مرگ و بعث و قبر و حشر و قیامت
ص: 44
درس سی و نهم: فلسفه اشک
اشاره
احمد لقمانی
پژوهشی نو درباره فلسفه گریه، آثار و انواع آن و تحلیلی بر روایت گریه بر امام حسین علیه السلام:
ربّنا ما زارعان آیهایم تاجران رود و ابر و سایهایم
گریه را در بغض خود دم میکنیم روي مژگان کشت شبنم میکنیم
ما همه خنیاگران چامهایم ساکن اشک و زیارتنامهایم
صفحه 31 از 203
«1» جاهلیّت ترك شبنم گفتنست جاهلیّت بینیایش خفتن است
به چشم میخورد که دست یابی به پاسخ آن، نگاهی نو و معرفتی بیشتر به انسان میبخشد و در « گریه » پرسشهاي بسیاري درباره
رهیابی به فتوحات معنوي، توفیقی چشمگیر عطا میکند. با هم پارهاي از این پرسشها را مینگریم:
گریه چیست؟
ریزش اشک از دیدگان انسان، همراه با غم و زاري و گاه با سخن و زمزمه، گریه
ص: 45
زلال جاري که به وسیله آن مشعل چشمان روشن میشود و نسیم آرامبخش که سرزمین وجود بدان از غبار و ،«1» نامیده میشود
کدورت پاك میشود. حقیقتی شگفتآور که امام صادق علیه السلام درباره آن فرمود:
گریه [در اطفال] موهبتی الهی است که توسط آن رطوبت مغز- که موجب دردهاي بسیاري خواهد شد- جدا میشود و آنها را از
«2» . کوري ایمن میسازد، تندرستی بدن و سلامت چشمانشان را به همراه میآورد
به گفته آیۀ اللَّه حائري شیرازي گریه از ویژگیهاي انسانها است و عمر زیاد و سلامتی بسیار به همراه داشته و افراد را از اندوه و
ناراحتیها تهی میسازد. آنان که با سخنان تأثیربخش و اشعار احساس آفرین خویش، این چشمه نهفته را جوشان میسازند حقی
«3» . والا و منّتی بسیار بر گریه کنندگان دارند و آنان را در فضایی فراتر از جلوههاي فریباي زندگی پرواز میدهند
منشأ گریه و آثار آن
گواه عشق ما این دیده و دل رساند اشک و غم ما را به منزل
«4» هنوز اشک عزا پیوسته جاري است رواق چشممان آیینهکاري است
سرچشمه گریه عاطفه و احساس است که به دنبال شوق و عشق، شکست و تنگدلی، محرومیت و یأس، پیروزي و شادکامی و یا
آنجا که امام عصر علیه السلام سخن از مصایب جدّ بزرگور خویش اباعبداللَّه «5» . حزن و اندوه، از چشمان انسان جاري میشود
ص: 46
الحسین علیه السلام میکند و لب به بیان عشق و علاقه خود میگشاید، چنین میفرماید:
اي جد عزیز! در مصایب و بلاهایی که بر تو فرود آمد، هر صبح و شام سرشک غم و اشک اندوه از چشمان خود میریزم و چون
«1» . اشکم تمام شد، براي تو خون گریه میکنم
آنجا که آثار اجتماعی گریه را مییابیم، تلطف و مهربانی، همدلی و هم سویی و شکلگیري حالات روحی به چشم میخورد و
چون به آثار سیاسی گریه مینگریم، ادامه دادن راه و حرکت محبوب شرکت در حماسه شهید و یا عزیز از دست رفته، تصمیم به
تقویت هدف و آرمان وي و همدلی با افکار و خواستههاي او را میبینیم.
اشک چشم را نشان نورانیّت قلب و گیرندگی دل آدمی میدانند.
گریه و انواع آن
گریه از مختصات انسان- و اعراض خاص او- است که دانشمندان علوم مختلف، نسبت به آن پژوهشها و دقتهاي فراوانی داشتهاند:
پزشکان، آثار جسمانی زیادي براي گریه شمردهاند و روان شناسان از تأثیر آن بر روح و روان مطالب بسیاري نوشتهاند. آنجا که
علماي اخلاق نسبت به طهارت روح و پاکی باطن دستورالعملهایی میدهند، اشک چشم را نشان نورانیت قلب و گیرندگی دل
صفحه 32 از 203
آدمی میدانند و جامعه شناسان، تسلط سخنران بر گریه و خنده مخاطبان خود را تسلط بر تمامی قلب آنان میدانند؛ چرا که گریه
طوفانی عظیم در سرزمین وجود افراد به پا میکند و چون ریزش آبشاري از احساس و عاطفه است که همگان را به سوي خویش
میکشاند.
ریزش اشک را براي حیوانات، همچون فیل، بیان « بیان احساسات و تألّمات در انسان و حیوان 1890 میلادي » در کتاب « دارون »
«2» . میکند اما برخی دیگر این سخن را رد کرده و گریه را ویژگی انسان شمردهاند که برخاسته از ژرفاي وجود او خواهد بود
اندیشمندان گریه را داراي انواع گوناگونی دانستهاند که برخی از آنها عبارت
ص: 47
است از:
.« گریه دروغین » و « گریه پیروزي و سربلندي » ،« گریه ضعف و زبونی » ،« گریه حزن » ،« گریه شوق »
آري اشک عاشقانه زبان دل است و گریه واقعی فریادي است در سکوت؛ فریادي که نشان از ضعف و زبونی نیست. و سخن
احساس و عشق آدمی است، در آنجا که قلم توان نوشتن ندارد و در بیان یاراي ترسیم نیست؛
«1» هرچند نیست درد دل ما نوشتنی از اشک خود، دو سطر به ایما نوشتهایم
گریه در دیدگاه قرآن
را شیوه دیرینه انبیاي الهی میشمرد؛ آنجا که یعقوب براي یوسف خود سرشک غم ریخت، « گریه » قرآن کریم این کتاب سترگ
چون سخن از شعیب پیامبر میشود، گریه او را به درگاه خداوند گوشزد «3» . و گریه نوح را بیان میکند «2» یادآور میشود
« مینماید
هنگامی که به آخرین سفیر سعادت خود؛ یعنی حضرت «5» . و داود را رسولی معرفی میکند که اهل گریه و راز و نیاز بوده است
محمّد صلی الله علیه و آله میرسد، او و اصحاب عزیزش را مردانی میشمرد که سرشک غم و اندوه از دیدگان خود جاري
و نسبت به اصحاب صفّه- آن تهیدستان لبریز از ایمان- ریزش «6» میکردند و با شنیدن آیات قرآن از خوف الهی اشک میریختند
«7» . اشک را به هنگام شنیدن قرآن نسبت میدهد
ص: 48
پژوهش برخی از مفسران بدانجا انجامیده که گریه یوسف را بر قبر مادر بیان کردهاند و نسبت به این صفت پسندیده و عاطفی از
و بعضی دیگر، افزون از آیات الهی که بیانگر گریه آسمان و زمین در مرگ مؤمنان است، «1» . صالحان و مؤمنان سخن گفتهاند
گستره این بحثرا باروایاتی ارزشمند، شکوهی بیشتر بخشیده و از چنین عشق و عاطفهاي- که برخاسته از معرفت است- معارفی
آنجا که پروردگار متعال میفرماید: «2» . ژرف به دست آوردهاند
«3» فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمْ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ وَمَا کَانُوا مُنظَرِینَ
«. پس گریه نکرد بر آنان آسمان و زمین و مهلت نیز به آنها داده نشد »
«5» وَیَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یَبْکُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعاً ،«4» ؛ را توضیح دادهاند « گریه خوف از عظمت الهی » و سپس ارزش
صحیفهاي از این دفتر معرفت را میگشاییم:
آسمان و زمین براي برخی میگریند و نسبت به عدهاي هیچ احساس ندارند! گریه نکردن بر سرکشان و فرعونیان نشان از حقارت
آنها و بیانگر نداشتن دلسوز و یار و یاور براي آنان است امّا براي مقرّبان درگاه الهی و مؤمنان و فرشتگان گریه میکنند و سرشک
غم میریزند.
صفحه 33 از 203
پارهاي گریه آسمان و زمین را گریهاي حقیقی میدانند که به صورت نوعی دگرگونی و سرخی مخصوص (افزون بر سرخی
همیشگی به هنگام طلوع و غروب) خودنمایی میکند، همانند این روایت:
«6» «. لمّا قُتِل الحُسینْ بِن علی بن أبیطالب علیهما السلام بَکَتِ السَّماءُ عَلیهِ وَبُکائِها حُمرة أطرافها »
ص: 49
هنگامی که حسین بن علی بنابیطالب علیهما السلام شهید شد، آسمان بر او گریه کرد و گریه او سرخی مخصوصی بود که در »
«. اطراف آسمان نمایان شد
و در حدیث دیگري میخوانیم: امام صادق علیه السلام فرمود:
آسمان بر یحیی بن زکریا علیهما السلام (که از سوي طاغوت زمان خود به گونهاي جانسوز شهید شد) و بر حسین بن علی علیهما »
«1» «. السلام چهل روز گریه کرد و بر دیگري، غیر از آن دو، گریه نکرده است
دعاها و گریه
جایگاه اشک و کوتاه بودن راه تقرب به وسیله آن، به حدّي است که در دعاهاي مختلف چون مقام تسلیم و رضا، اطاعت و طاعت
و بندگی و قرب پدید میآید:
فَعَلَی الأطائبِ مِنْ أهل بیت محمّد و علیّ صلّی اللَّه علیهما و آلهما فَلْیَبْک الباکون، وایّاهم فَلْیَنْدُبِ النّادبون، ولمثلهم فَلْتَذْرُفِ »
«2» «... الدُّموع، ولَیَصْرِخِ الصّارخون، ویضجّ الضّاجُّون، وَیعجّ العاجّون
پس شیعیان آل محمّد صلی الله علیه و آله باید بر پاکان اهل بیت پیامبر و علی- که درود الهی بر آنان و دودمانشان باد- اشک از »
«. دیدگان ببارند و ناله و زاري و ضجه و شیون از دل برکشند
آنگاه که امام سجّاد علیه السلام سخن از تهیدست بودن به هنگام حضور در محضر الهی میگوید و یاد قبر و فرجام نامعلوم خویش
با اعمال ناچیز خود میکند- که این عبارات تعلیمی براي بندگان عصیانگر و بیانگر سختی معاد و احساس سنگینی مسؤولیت توسط
معصومان علیهم السلام است- از گریستن به پیشگاه معبود و محبوب میفرماید:
فما لی لا أبکی أبکی لخروج نفسی أبکی لظلمۀ قبري أبکی لضیق
ص: 50
«1» «... لحدي أبکی لسؤال منکر و نکیر إیّاي أبکی لخروجی عن قبري عریاناً ذلیلًا حاملًا ثقلی علی ظهري
چرا نگریم در صورتی که نمیدانم فرجام من چگونه است ... میگریم بر آن حالتی که روح و روانم از بدنم خارج میشود. »
میگریم براي تاریکی قبرم.
میگریم براي تنگی لحدم. میگریم براي پرسش دو ملک الهی، نکیر و منکر.
«... میگریم براي آن هنگامی که عریان، ذلیل و با باري از گناه از قبر خارج میشوم
امام حسین علیه السلام و جایگاه گریه براي آن حضرت
روزي که گل آدم و حوا بسرشتند بر نام حسین بن علی گریه نوشتند
«2» فرمود نبی در صفت گریه کنانش البته که آن طایفه از اهل بهشتند
از آغازین روزهاي سوگواري و برپایی محافل سخنرانی در ایّام محرم و دیگر مناسبتهاي مذهبی، سخن از گریه، ارزشهاي اخروي و
آثار معنوي آن انگیزهاي قوي براي شیفتگان اهلبیت علیهم السلام بویژه سیدالشهدا علیه السلام ایجاد نمود تا خود را از این بارش
صفحه 34 از 203
مغفرت و ریزش رحمت الهی محروم نکنند.
از سوي دیگر، پارهاي آزاداندیش و حقیقتجو و تعدادي از دین ناباورانِ مانده در قحطی معرفت و عشق، به اعتقادات و باورهاي
زلال و شفاف اینان خرده گرفته و گاه با جملاتی نادرست و ویرانگر بنیان روایات و سخنان معصومان علیهم السلام را هدف
میگیرند و انگیزههاي پاك و خدایی را با غبار تردید، دچار کدورت و تیرگی میکنند.
گفتنی است که بسیاري از این انتقادها برخاسته از سخنان یک سویه و ناپخته سخنرانانی است که بدون توجه به دیگر روایات و
غافل از اهداف والاي پیشوایان و علماي دین، براي اهداف نامقدس خویش، بیراههاي ظلمانی- براي خوش آمد افراد-
ص: 51
ترسیم میکنند و یک قطره اشک را با تمامی گناهان و نافرمانیها موجب خاموش سازي دریاهاي آتش و آوار عذاب میدانند! در
حالی که معصومان علیهم السلام و اولیاي الهی چون سخن از آتش دوزخ به میان میآمد، دگرگونی عمیقی در وجودشان نمایان
میشد و به خدا پناه میبردند و راه توبه، سنخیت و همرنگی با صفات الهی را بهترین راه گریز از این پرتگاه میدانستند.
براي بررسی و تحلیل آن سخنان و این انتقادات، ابتدا مروري بر احادیث معصومان میکنیم و از ارزش گریه براي سید مظلومان،
امام حسین علیه السلام آگاه میشویم، سپس به بررسی آنها میپردازیم:
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که گریه کند و 50 نفر، یا 30 نفر، یا 20 نفر، یا 10 نفر و حتی یک نفر را بگریاند و
«1» . اگر نمیتواند گریه کند تباکی نماید- و خود را به شکل افراد گریان درآورد- بهشت از آن او خواهد بود
امام صادق علیه السلام میفرماید: امیرمؤمنان علی علیه السلام نگاهی به حسین علیه السلام کرد و فرمود:
«2» ! چون امام حسین علیه السلام پرسید: پدر! مرا میگویید؟ علی علیه السلام میفرمود: آري، پسرم « اي مایه گریه هر مؤمن »
«3» . امام حسین علیه السلام میفرمود: من کُشته گریهها هستم، یاد نمیکند مرا مؤمنی مگر اشک برایم میریزد
امام صادق علیه السلام فرمود: امام حسین علیه السلام گریه هر مؤمن است، به یک قطره اشک هر چند به مقدار بال مگس، باعث
«4» . آمرزش گناهان میشوند، گرچه گناهان همانند کف دریا- زیاد- باشند
امام رضا علیه السلام رو به ریان بن شبیب کرد و فرمود: اي پسر شبیب! هرگاه خواستی
ص: 52
«1» . براي چیزي- و کسی- گریه کنی، براي جدّ ما امام حسین علیه السلام گریه کن
آري؛
شیعیان سوداگران نیتند زارعان اشک و مظلومیتند
شیعه هر شب میچکد از چشم یاد شیعه عاشق میشود هر بامداد
شیعیان شب را تنفس کردهاند شیعیان در خون تجسّس کردهاند
«2» را فکر کن « کل ارض کربلا » نی نوا را در دل خود ذکر کن
اشک انبیاي الهی
آنگاه که فراتر از این گستره مینگریم، افقی دیگر میبینیم که حیرت انسان را دو چندان میکند؛ زیرا انبیاي الهی را مییابیم که در
سوگ سید شهیدان؛ امام حسین علیه السلام سرشک غم از دیدگان جاري کردهاند و در مصائب آن دُردانه آفرینش سوگواري
کردهاند.
حضرت ،«8» حضرت سلیمان ،«7» حضرت اسماعیل ،«6» حضرت ابراهیم ،«5» حضرت نوح ،«4» حضرت زکریا ،«3» حضرت آدم
صفحه 35 از 203
علیه السلام؛ رسولان پاك سرشت الهی بودهاند که از دیرزمان بیرق عشق و ارادت و اشک و «10» و حضرت عیسی «9» موسی
علاقه را بر دلهاي خدایی نشاندهاند.
ص: 53
برتر از این معرفت، عشق و شناخت حیوانات و حتی جمادات نسبت به امام حسین علیه السلام است که درباره بلاهاي کربلا، چون
انسان سرشک غم ریختند و اظهار محبت نمودند.
امام رضا علیه السلام میفرمود:
جغد در زمان جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله در منازل و کاخها سکنی داشت، مقداري از غذاي مردم را میخورد و از آب
آشامیدنی آنان مینوشید و به محل خود بازمیگشت، اما پس از شهادت امام حسین علیه السلام از مکانهاي آباد به نقاط ویران،
«1» . کوهها و بیابانها روي نهاد و میگفت: شما چه بد امتی هستید که فرزند پیامبرتان را کشتید من از شما بر خود ایمن نیستم
امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: جغد روزها روزه است و شبها پس از افطار تا صبح بر حسین علیه السلام ندبه و ناله
«2» . میکند
و در سخن دیگري است که: با شهادت سیدالشهدا علیه السلام چهل روز آسمان خون گریست، زمین اشک ماتم ریخت. با تاریکی
در صبح، آسمان سرشک ماتم نشان داد با کسوف و قرمزي، کوهها تکه تکه شدند و پراکنده گردیدند و دریاها شکاف برداشتند
تا سوك و ماتم خود را آشکار نمایند. «3»
و بدین سان:
در سلسله اشک بود گوهر مقصود گر هست ز یوسف خبر، این قافله دارد
ص: 54
« گریه و حفظ آثار شخصیتهاي مذهبی » درس چهلام: